دانشگاه ها باید به سمت آموزش مهارت در کنار مباحث نظری بروند
به نظر میرسد که دانشگاهها باید یک تجدیدنظر اساسی در سرفصلهای خود داشته باشند. در برخی از رشتهها نیازمند مهارتمندی هستیم و باید به سمت آموزش مهارت در کنار مباحث نظری برویم.
عضو هيات علمي و استاد جامعه شناسي سياسي دانشگاه امام صادق(ع) در گفت و گو با خبرنگار توداک با اشاره به ظهور طبقه neet که نه بدنبال تحصیل اند و نه مهارت و نه جستجوی شغل تاکید کرد: در ماجرای neet ها کسانی را میبینید که هیچ مهارتی ندارند و به همین دلیل در فرصتهای شغلی عقب میافتند. در حقیقت در رقابتی که برای کسب شغل وجود دارد، افرادی موفق میشوند که مهارتی داشته باشند.
مشروح مصاحبه را می خوانید:
نقش نظام آموزشی در ظهور طبقه neet چیست؟
همانطور که مستحضرید neet و این طبقه نوظهور اجتماعی گروهیاند که نه به دنبال تحصیلاند، نه به دنبال مهارتاند و نه در جستوجوی شغلاند.
نقش نظام آموزشی در بروز و ظهور neet ها در جامعه ما بسیار جدی است. چرا که یکی از مهمترین کارکردهای نظام آموزشی در جامعه مدرن، جامعهپذیر کردن افراد و آموزش به آنان، هم در بعد مهارتی و هم در بعد غیرمهارتی است که برای بهبود جامعه انجام میشود.
اساسا نهاد علم و آموزش مانند دانشگاهها و مدارس در ابتدای قرن جدید شمسی شکل گرفت تا افراد در این نهادهای علمی آماده شده و وارد جامعه شوند. در جامعه سنتی این نقش را گروههای موازی و نهادهای سنتی برعهده داشتند که از آن جمله میتوان به روحانیون، مکتبخانهها و … اشاره کرد. از سویی دیگر تحقیقات نشان میدهد که نظام آموزشی در بین همه نظامها مهمترین نقش را در این موضوع دارد. نهادهای علمی همچنان جزء نهادهای تولید قدرت در کشور هستند و علم میتواند به عنوان یکی از نهادهای اثرگذار در جامعه مطرح باشد. مسئله اساسی این است که نظام آموزشی در جامعه ما هم پای تحولات جامعه تغییر نکرده و بروزرسانی نشده است.
نظام آموزشی کشور چه خلاء هایی در انتقال مهارت و دانش مورد نیاز برای زندگی به افراد دارد؟
شاید مهمترین مسئلهای که در جامعه مدرن امروز وجود دارد مسئله علوم تکنولوژی و تکنیک محور است. یعنی علم به نتیجه وابسته است. علوم حکمی، نظری و انسانی مبتنی بر علایق افراد است اما علم به معنای تکنیکال آن مبتنی بر مهارت است. به عبارت دیگر، در خلال مهارت است که آموزش رخ میدهد. این نکته بسیار مهم است. در جامعه ما باید نظام آموزشی به این نکته توجه داشته باشد که اگر در خلال مهارت، بتواند علم را آموزش بدهد، موفق بوده و در غیر این صورت موفقیتی کسب نکرده است. به عبارت دیگر، اگر بتوان در خلال مهارتآموزی، آموزش هم داد میتوان انتظار طبقه مهارتمند را داشت اما به نظر میرسد که نتوانستیم طبقه مهارتمند تربیت کنیم و حتی خود آموزشیاران نیز از مهارت کافی برخوردار نیستند.
پس شاهد نوعی خلأ بین نظام آموزشی و واقعیتهای جامعه هستیم. نمونه این اتفاق را به صورت عینی در دانشگاه میبینیم. یعنی دانشگاه و اساتید یک مسیر جداگانه و متفاوتی را با واقعیت کار بیرون پیش میبرند. فلذا انبوهی از فارغ التحصیلان را میبینید که در رشتهای به غیر از رشته تحصیلی خود مشغول به کار هستند. در حقیقت، اشتغال آنان مبتنی بر آموزش نیست، بلکه مبتنی بر مهارتی است که احیانا در فضاهای موازی به دست آوردند.
تبعات فقدان مهارت آموزی برای جوانان چیست؟
دقت داشته باشید که مهارت هم اثرات اجتماعی دارد و هم اثرات روانی. با این حال، مهمترین مسئله این است که الگوی شغل در جامعه ما تغییر کرده است؛ برای مثال، بسیاری از شغلها از بین رفته است. به عنوان مثالی دیگر، یکی از مهمترین الگوهای شغلی، تدریس در مدارس بود اما در همین زمان کرونا واقعا فضا تغییر کرد و شاهد تغییری ماهیتی در این زمینه بودیم. اکنون فضا به گونهای شده است که تحصیل لزوما منجر به درآمد نمیشود و تحصیل بیشتر به منزله منزلت اجتماعی میباشد. کما اینکه افرادی را میبینید که فقط دیپلم یا لیسانس میگیرند اما وارد عرصه دیگری برای شغل میشوند.
در ماجرای neet ها کسانی را میبینید که هیچ مهارتی ندارند و به همین دلیل در فرصتهای شغلی عقب میافتند. در حقیقت در رقابتی که برای کسب شغل وجود دارد، افرادی موفق میشوند که مهارتی داشته باشند. نظام آموزشی که مهارتی آموزش نمیدهد و افراد براساس استعدادهای شخصی و فرصتهای موازی چیزهایی را کسب میکنند. در اینجاست که دچار تضاد اجتماعی میشویم. افراد هوشمندی که دارای رابطه و لابی بیشتری هستند از فرصتهای بهتری برخوردار شده و افراد دیگر طبعا از یکسری امکانات اجتماعی محروم میشوند. این تضاد اجتماعی میتواند برای جامعه بحرانزا باشد.
آیا دانشگاه کاستی های نظام آموزش عمومی را در این زمینه جبران می کند؟
اگر بخواهم به صورت خیلی اغراقآمیز صحبت کنم باید بگویم: «خیر». در کشور ما دانشگاهها به صورت کاملا ملموس از فضای اصلی جامعه دور افتاده و بیشتر ممر درآمد برای طبقهای از افراد جامعه هستند. دانشگاهها دیگر آن کارکرد و اثرگذاری دهههای 30، 40، 50، 60 و حتی 70 را ندارند. در حقیقت، آنان وارد آموزش عمومی نشدهاند و تنها چند دانشگاه برتر در پایتخت اثرگذار هستند.
فلذا به نظر میرسد که دانشگاهها باید یک تجدیدنظر اساسی در سرفصلهای خود داشته باشند. در برخی از رشتهها نیازمند مهارتمندی هستیم و باید به سمت آموزش مهارت در کنار مباحث نظری برویم.
راه حل پیشنهادی شما برای رفع این مشکل چیست؟
اولا باید الگوی شغل در جامعه را تغییر بدهیم و ثانیا باید حوزههای مختلف علمی از یکدیگر تفکیک شوند. باید به دنبال ایجاد مهارت برای حوزههای علمی خود باشیم. مثلا رشتههای علوم اجتماعی، علوم سیاسی و … نیاز به چنین فضایی دارند. باید مهارتهای مورد نیاز آنان احصا شده و به دانشجویان گفته شود.
موضوع مهم دیگر، تولید ثروت است. یکی از مهمترین مسائلی که در آموزش عالی وجود دارد این است که فرد باید از تحصیل خود حس مثبت دریافت کند. در حقیقت، باید از وقت و سرمایهای که گذاشته است به یک نتیجه مثبت برسد، اگر این ثمره مثبت را احساس نکند، همه آن تلاشها معنا بخش نخواهد بود.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0