گمشدهی دانشآموزان
اینکه چرا رشتههایی که برایشان اشتغال وجود دارد و دانشگاههای برتر محدود به طبقات ثروتمند هستند را بایستی در بستر چهل و چندساله اخیر مرور کرد. بعد از بهمن سال 1357 بلافاصله دانشگاهها بازگشایی شدند و دانشجوها به کلاس برگشتند. تا جایی که در خاطرم هست تابستان سال 1358 آزمون برگزار شد و من هم وارد مقطع کارشناسی ارشد شدم. درحقیقت این دوره فقط دو ترم (مهر و بهمن) ادامه پیدا کرد، خردادماه سال 1359برای کنارزدن جنبش دانشجویی همراه با تنوع گسترده آن وبویژه پرسشگری بی پایانش، حامیان اسلام سیاسی در تلاش برای یک پارچه کردن حکومت تصمیم گرفت دانشگاهها را تعطیل کند و اسمش را انقلاب فرهنگی گذاشتند.
با تعطیل کردن دانشگاهها که اتفاقا طولانی هم بود، درس نامه ها را به درجه ای تغییر دادند و اسلامی کردن دانشگاه ها و کل نظام آموزشی را کلید زدند. اولین ویژگی آن این بود داوطلبان ورود به دانشگاه را گزینش میکردند یعنی افراد را قبل از درنظر گرفتن دانش و سوادشان، با درجه همراهی با سیاست حاکم شده انتخاب میکردند درواقع از همان لحظه پایه عدم عدالت و برابری دردسترسی به آموزش گذاشته شد. یعنی به خود اجازه دادند که شهروندان را نه به تناسب دانش و سوادشان بلکه به دلایل دیگر حذف کنند بنابراین کسانی که باقی می ماندند قاعدتا بهترینها نبودند. و با تعریف سهمیه های گوناگون (غیر از سهمیه بندی منطقه ای) این عدم عدالت شکل قانونی گرفت و تا امروز با تغییراتی ادامه یافته است.
از دریچه نگاه منافع خاص درقدرت، هدف اول آموزش تربیت شهروند حافظ نظام است ودر نتیجه گزینش ها با هدف دست چین کردن افراد مستعد این عرصه بوده است که محصولات آن را در دولت فعلی به خوبی می توان نشان داد، که از ابتدا در همین نظام آموزشی_گزینشی بالیده و به بار نشسته اند.
در بستر چنین شرایطی آموزش عمومی در چهل وچهار سال اخیر طراحی و به دفعات باز طراحی شده است. آخرین تغییرات آن نظام آموزشی را تبدیل به یک وضعیت دوگانه کرده است. یعنی از یک طرف امکانات و بودجههای آموزش را سال به سال کمتر کردند و از طرف دیگر به اسمهای مختلف مدارس خاص ایجاد کردند که نمی تواند برای همگان در دسترس باشد در نتیجه مدارس از نوع خصوصی، نیمه خصوصی و مانند آن به نام های گوناگون و با امکانات نسبتا مناسب شکل گرفته است و تا امروز حداکثر10 درصد دانش آموزان در این مدارس مشغول به تحصیل هستند. در مقابل 90 درصد دانش آموزان، مدارس و معلمانشان رها شده هستند. در نتیجه این نابرابری آشکار، تنها گروههایی امکان ادامه تحصیل با کیفیت پیدا کنند که شانس ورود به این مدارس را دارند و عمدهاش هم وابسته به وضعیت مالی والدین نه توان و علاقه کودکان است.
بنابراین باید گفت 90 درصد جمعیت دانش آموزی در مدارسی قرار داده شده اند که عملا بودجه کافی، معلمهای آموزش دیده و امکانات حداقلی در اختیار ندارند.
در طول چهار دهه این وضعیت ادامه پیدا کرد و امروز به جایی رسیده که باید گفت جمعیت بزرگی از دانش آموزانی که خانوادههایشان به لحاظ معیشتی نمیتوانند آنها را مورد حمایت قرار دهند، برایشان خرجهای کلان کنند از دوره دبستان وارد مدارسی میشوند که شرایط حداقلی ندارند بنابراین همیشه این دغدغه و نگرانی با بخشی از والدین همراه است و خودشان را سرزنش میکنند که ما نتوانستیم برای بچههایمان سنگ تمام بگذاریم. این نکاتی که اشاره کردم از یک طرف از نگاه حکومت واز طرف دیگر از زاویه دید والدین بود و حال به این موضوع از زاویه دید کودکان نگاه کنیم.
امروز در کشورمان بیش از 24 میلیون انسان زیر 18 سال داریم که براساس پیمان نامه حقوق کودک به عنوان کودک شناخته میشوند. چنانکه اشاره شد، کودکان بیش از یک چهارم جمعیت کشور را تشکیل میدهند. شهروندانی که فقط سن شان کم تر است اما به عنوان شهروند مثل بقیه از بودجههای عمومی سهم برابر دارند.
حال تجسم کنید این 24 میلیون اگر میتوانستند صدا خودشان را بلند کنند و قدرت داشتند سهم خود را از بودجه عمومی در این چهل و چندسال به خودشان اختصاص دهند وضعیتشان چگونه بود؟
پدیدهای در اطراف ما وجود دارد که بسیار مورد انتقاد است. مدارسی است که بینش ، دانش و مهارت را رها کردند و فقط به حافظه کودکان می پردازند. درنتیجه از دانش آموزان نمی خواهند که پرسشگر باشند، به صورت انتقادی پدیدهها را بررسی کنند، گروه تشکیل دهند و در کنار هم بیاموزند.
برای هر کودک به عنوان یک انسان در قرن 21 کنجکاوی، تشخص و خلاقیتش در اولویت است نه حافظهاش چون اطلاعات را میتوان با سرچهای ساده به دست آورد. مهم است هر کودک تشخص خود را بیابد و رشد دهد، اینکه نظام آموزش و پرورش بخواهد همه را تبدیل به انسانهای یکسان کند، امکان پذیر نیست. اولین خواسته کودکان حفظ تشخص خویش در نظام آموزشی است بعد اینکه بتوانند کنجکاوی خود را به کمک دوستان، معلمهای توانا و امکانات در دسترس گسترش دهند و در این مسیر خلاقیتهایشان نیز رشد کند اما متاسفانه نظام آموزشی که برایشان برپا شده مانع هر کدام از اینهاست یعنی هم تشخصشان را انکار میکند هم کنجکاویهایشان را خفه میکند و هم مانع بروز خلاقیتهایشان است.
به نظر من معلمان باید از خود بپرسند چرا به ندرت نسبت به محتوای دستوری مطالبی که آموزش میدهند از جمله ادبیات، تاریخ، شعر، ریاضی، اجتماعی و… نقد علنی داشته اند؟
شاید ظاهرا بسترش این است حکومت همواره برای انتخاب معلمها فیلترهای چندگانهای قرار داده بنابراین کسانی که عاشق معلمی هستند کمتر توانسته اند به مدارس وارد شوند. یک بستر دیگر این است که احتمالا با کنترل های گوناگون انتقال دانش توسط آنها هرگز خارج از نگاه ایدئولوژیک نبوده است.
در طول چند دهه پدیدهای در آموزش ما شکل گرفته است که آن را برای گروه هایی تبدیل به صنعتی خاص و پول ساز کرده است. از طراحان سوالات کنکور، تستها، کتابها، کلاس ها و… به گونهای که وقتی به کتابفروشیها نگاه میکنیم بخش مهمی از کتابهایشان متشکل از کتابهای آمادگی کنکور است. این موضوع ابتدا محدود به دوره دبیرستان بود سپس به راهنمایی رسید و الان در دبستان رواج پیدا کرده است بنابراین آموزش در تصرف نیروهای قدرتمند اقتصادی است که با دستگاههای قدرتمند در حکومت پیوندهای چندگانه و نزدیک دارند.
این شرایط باعث شده بیش از 90 درصد از چرخه آموزش با کیفیت، همگانی و عادلانه بازبمانند از آن 10 درصدی هم که وارد این چرخه می شوند (به دلیل وضعیت اقتصادی مناسب) فقط حدود 10 درصدشان در جایگاه نه انسان در کنار هم نوع، بلکه همانند اسب های مسابقه احتمالا میتوانند به جایگاهی برسند. 99 درصد دانش آموزان در نظام فعلی ما به شکلهای مختلف کنار گذاشته میشوند و تنها 1 درصد از مواهب اشتغال و درآمد مناسب، مرتبط با تحصیل خود به عنوان فروشنده نیروی کار برخوردار می شوند.
به نظرم در ماههای اخیر یک نه بزرگ به این نظام آموزشی گفته شد و پایههای آن تکان خورد. نمیتوان تشخص کودکان را گرفت، کنجکاوی و خلاقیتشان را محدود کرد. معلمان نیز نشان دادند آنقدر توانا هستند که برخلاف دستورالعملها به عنوان یک انسان در کنار کودکان قرار بگیرند.
با این امید که والدین و معلمان بتوانند به سرعت دستانی را که می کوشند با ایجاد وحشت عمومی، کودکان (بویژه کودکان دختر) را از حضور در فضای مدرسه باز دارد کوتاه و به جامعه معرفی کنند. مدرسه پس از خانواده نخستین جایی است که امکان تحقق تشخص،کنجکاوی وخلاقیت کودکان را فراهم کرده است و همه ما باید که صدای آنان باشیم.
*جامعهشناس
با نویسنده یادداشت در اینجا، بیشتر آشنا شوید
(نظرات مطرح شده در یادداشت، دیدگاه توداک نیست و صرفا برای تضارب آرا، بازتاب داده شده است)
تولید شده در تحریریه toudak.ir
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0