شکاف حاکمیت و مردم به بالاترین نقطه پس از انقلاب رسیده است

وقتی خشم و ناکامی به شکل صریح و بروز می یابد بیشتر باید خوشحال شد تا وقتی که خشم و ناکامی در سطح بالایی وجود دارد ولی بروز نمی یابد.

اجرای طرح مردمی‌سازی یارانه ها و جراحی اقتصادی دولت سیزدهم موجب انتقادات و اما و اگرهایی از سوی کارشناسان و صاحب نظرها شده است و بحث های متعددی نیز در این زمینه و در مورد تبعات اجتماعی و اقتصادی این طرح‌ها درگرفته است. به همین جهت، توداک سراغ متخصصین و کارشناسان حوزه‌های مختلف جامعه رفته است و طی گفت‌وگوهایی نظرات آنها را جویا شده است. در ادامه، متن گفت‌و‌گوی توداک با مصاحبه دکتر فردین علیخواه، استاد جامعه شناسی دانشگاه گیلان را می خوانید.

با توجه به تجربه اعتراضات سال ۹۶ و ۹۸ به نظر جنابعالی چه عواملی موجب شده تا واکنش های اعتراضی و خیابانی مردمی چندانی پس از جراحی اقتصادی دولت و مردمی سازی یارانه ها برگزار نشود و اگر برگزار شده، در حد گسترده نباشد؟ این موضوع عجیب نبود؟ به عبارت ساده تر چه شد که اگرچه فراخوان های زیادی برای تجمعات اعتراضی داده شد؛ اما تجمعات اعتراضی چندانی برگزار نشد؟

ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که وقتی تجمعات گسترده برگزار نمی شود بیشتر جای نگرانی دارد تا زمانی که معترضان به خیابان می آیند و اعتراض می کنند.

چون وقتی خشم و ناکامی به شکل صریح و عریان نمود و بروز می یابد بیشتر باید خوشحال شد تا وقتی که شما می دانید خشم و ناکامی در سطح بالایی وجود دارد ولی بروز نمی یابد و پنهان می ماند.

در این موضوع شک نکنید که مردم عصبانی‌اند و خشمگین. شکاف بین حاکمیت و مردم به بالاترین نقطه پس از انقلاب رسیده است. در این شک نکنید که ناکامی ها تلنبار شده است. حال وقتی این خشم ناشی از ناکامی نشان داده نمی شود حداقل من نگران می شوم. چون تصور و گمانم آن است که خشم در مسیرهای دیگری قرار خواهد گرفت و نشان داده خواهد شد.

با بسیاری از کارمندان صحبت می کنم. می گویند برای مثال لامپ یا مایع دستشویی یا حتی منگنه رومیزی را در ادارات می دزدند. شک هم نداریم که کارمندان می دزدند. من به عنوان پژوهشگر اجتماعی حدس می زنم که آن کارمندان مایع دستشویی را می برند و در خیابان در سطل زباله می اندازند تا فقط ضربه ای به سیستم زده باشند و عصبانیت‌شان را خالی کرده باشند.

مسیرهای دیگری هم متصور است. نزاع با اعضای خانواده یا نزاع با سایر مردمان از آن جمله است. رفتن به سوی الکل و مواد مخدر هم از جمله واکنش هاست.

به هر حال من فکر می کنم اگر مشارکت در اعتراض ها کم به نظر می رسد نباید نشانه مثبتی دید. باید نگران بود.

نکته دیگری هم اضافه کنم. بخشی از جامعه به دامن تقدیرگرایی تلخ و کوری افتاده است. اینکه سرنوشت محتوم ما این است و باید با آن کنار بیاییم. باید رنج بکشیم و با شرایط بسازیم. من از این وضع هم بسیار نگرانم. تقدیرگرایی آفتی است که در صورت فراگیری، تبعات اجتماعی ناگواری خواهد داشت.

نکته آخر آنکه ظهور عینی خشم تنها یکی از واکنش ها به ناکامی و احساس محرومیت است. مقاومت های زیرپوستی و پنهانی هم معمولا در جامعه ایرانی وجود داشته است. اثربخش نبودن به شکل تعمدی، گریز از کار مفید، وقت گذرانی و بطالت محض در محیط های کاری از آن جمله است. به همین دلیل من فکر می کنم که باید نگران بود و پرسید که چرا مردم خشمگین به خیابان نیامده‌اند؟

پیش بینی شما از رفتارهای فردی و اجتماعی در مواجهه با افزایش قیمت های مختلف در پی حذف ارز ترجیحی در آینده نزدیک یا بلند مدت چیست؟ آیا این احتمال می رود که در آینده نارضایتی های اقتصادی ناشی از گرانی های احتمالی بر نارضایتی های شغلی و درامدی بار شود و اعتراضات فراگیر شود؟

من فکر می کنم بدون تردید ناآرامی ها شکل عریان و ظهور خیابانی خواهد یافت. شکاف بین حاکمیت و مردم به اوج خود رسیده است. دهه پنجاه و نظام قبل از انقلاب روز به روز در جامعه طرافداران بیشتری می یابد. اگر حاکمیت این نشانه ها را هنوز درک نکرده است جای تأسف فراوان دارد.

من فکر می کنم رسانه های فرا مرزی تا اندازه زیادی موفق شده اند به افکار عمومی جهت بدهند. آنان در گسترش این تلقی که همه مقامات اختلاس‌‍گر و سارق‌اند و به فکر منافع ایران و مردم نیستند تا اندازه زیادی موفق شده اند.

نکته دیگری هم وجود دارد. در جامعه ایرانی غالبا منبع محرومیت نه خود (شخص) بلکه حاکمیت دیده می شود. هم اکنون طبقه محروم و تنگدست هم به دلایل اقتصادی با سیستم سیاسی مخالف شده است. او منبع محرومیت خود را عملکرد سیستم می داند و نه خودش.

طبقه متوسط هم در حال سوق یافتن به این نگاه است که دیگر امیدی به اصلاح سیستم نیست. ترکیب این وضعیت نگران کننده است. ای کاش طبقه متوسطی باقی می ماند تا در شرایط بحرانی می توانست سایر طبقات را برای نظم اجتماعی متقاعد کند ولی طبقه متوسط نیز هم اکنون بینوا گشته است. به هر حال، در کل من فکر می کنم که جامعه ایران آبستن ناآرامی های نگران کننده است.

چه پیشنهاداتی به حاکمیت می توان ارائه داد تا اثرات منفی اجتماعی و  التهابی این شوک اقتصادی هر چه بیشتر کاهش پیدا کند؟

بدون تردید حاکمیت می داند که باید چکار کند ولی در حباب ایدئولوژیک خود گرفتار شده است.

لازم است که حاکمیت با جهان ارتباط برقرار کند. از القای این احساس به جامعه که ما مدام در شرایط جنگی زندگی می کنیم دست بردارد. این قدر از دشمن حرف نزند و درباره صلح با جهان حرف بزند.

همچنین حاکمیت باید آزادی های اجتماعی ای که طبقه متوسط به دنبال آن است را پاس بدارد. در زندگی مردم و سبک های زندگی مغایر با ارزش هایش مداخله نکند. با مردم صادقانه حرف بزند. مدام درباره مقاومت نگوید. مردم از مقاومت خسته و فرسوده گشته اند. مردم زندگی می خواهند ولی نه آن زندگی‌ای که نهادهای رسمی حاکمیت به تصویر می کشند. زندگی‌ای همراه با شادمانی، فارغ از بایدها و نبایدهای نهادهای رسمی، فارغ از تهدید.

من همه این موارد را نوشتم. چرا کتمان کنم. به عنوان یک معلم دانشگاه از بهبود اوضاع و احوال کشور مأیوس و ناامیدم. هیچ نشانه ای از بهبود نمی بینم و نمی یابم. بعید می دانم به توصیه های دلسوزانه و مشفقانه پژوهشگران و کارشناسان گوش بدهند.